عصره. از اون عصرای دلچسپ و خنک و کمی سرد چراغای شهر کم‌کم دارن روشن میشن و این فضا و این آسمون و نفس کشیدن تو این بهشتِ کوچیک میتونه بهم یادآوری کنه که چقدر خوشبختم.

درخت گوجه سبزمون امسال زیاد ثمر داده و من و داداش مثل قبل سرش دعوا نمی‌کنیم الحمدالله :))) خیلی‌هم خوشمزه ن .

بعدازظهر با آنا رفتیم چیپس و آبمیوه و شکلات خریدیم و رفتیم تپه. خوردیم و دو ساعتی حرف زدیم و لذت بردیم از خوشگلی های دنیا. خوشحالم که هست. رفاقت ما برای هر دوتامون نعمته.

تصمیمات جدیدی برای درس و برنامه گرفتم و وارد فاز کنکور سالهای قبل شدیم و نگرانی و بی قراری م کمتر شد. دیشب داشتم وبلاگ قدیمیم رو می‌خوندم ، و دیدم با وجود اینکه خستگی ها و کم آوردن ها ، مثل دو سالِ گذشته ست ، اما خیالِ راحتم از بابت تلاشم تا به اینجا ، مختصِ امساله. که در عینِ بی قراری ، آرومم.

کم‌کم از خصلتِ ایده‌آل گرا بودنم دارم فاصله میگیرم و طعمِ خیلی خوشی ها ، قدم ها ، و پیشرفت های کوچیک به دلم میشینه و الهی شکر .

هوا دیگه تاریک شده. دلگرمم ، آرومم ، امیدوارم ، و خوشبخت . خوشبخت.

میدونم که تابستون برای من و آنا قشنگ تر و خاطره انگیزتر از هر زمانی از زندگیمون - تا به اینجا - میشه.

بوی سیگار میاد. دلم برا بابا تنگ شد. اگر بود خوشبخت تر بودم.

دلم نمیاد دل بکنم. نه از حیاط و فضای عجیبش و نه از نوشتن از خوشی و خوشبختی‌م .



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هواداران میسون خواننده بین المللی ایرانی Sean نیوگرام خوب بلاگ گرافیک‌نگار بهترين کارت تخفيف رمان ماکانی دیوونه بازی رزین سختی گیر Depressed المهدیّ طاووس أهل الجنّه