این روزا
خوشحالم. بابت پیشرفت های درسی‌م ، اینکه اجازه ندادم از هیچ نظر به اردیبهشتِ پارسال شباهت پیدا کنه. همین که الان کارنامه ها رو نگاهمیکنم و لبخند میزنم و میگم این مدت دیگه رو هم بخونم همه چی تمومه ، یعنی راهمو درست اومدم .
این روزا خسته‌م .
بابت روزهایی که انگار تمومی ندارن. خسته م از اینکه طیِ ۸ ماه اخیر ، بعد از چشم باز کردن از تو رختخواب رفتم سمت قفسه کتابا . خسته م از همه ی دعوت های کوهنوردی و مهمونی و پیاده روی و بستنی‌خوری که مجبور شدم ردشون کنم بلکه ۴ تا تست بیشتر بزنم . خسته م از دویدنا و نرسیدنا . که حتی وضع آزمونامم خوشایند نیست و فقط دارم تلاش میکنم که بعد نگم کم گذاشتم . که امید بستم ب حرف مشاورم ک میگه معجزه لحظه آخره و نتیجه دلخواهتو تو کنکور میبینی . خسته م که نمیتونم حتی یک نیم روز استراحت کنم و فقط باید بخونم . گریه م میگیره وقتی ب این فکر میکنم روز تولد ۲۰ سالگی‌م خبری از تولد بازی نیست ، و باید با آزمون و تحلیل آزمون بگذره . گریه م میگیره وقتی به روزهای باقی مونده ی پیشِ رو فکر میکنم . به دو هفته ی اردیبهشت . چهار هفته ی خرداد . دو هفته ی تیرماه . خسته م از آخر هفته هایی ک نهایت یک ساعت استراحت دارم . خسته م از فشار کنکور و فکر و خیالهاش . خسته م از ترسِ قبول نشدن و نرسیدن خسته م از مرور و تست و جمعه های آزمون دار . خیلی خسته م خدایا . خیلی خسته م


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

James وبلاگ شخصی نیما انزابی نژاد محمد رضاحسینی شرکت خدمات مسافرت هوائي و گردشگري هميشه سفر دانلود سنتر گم شده در خیال وبلاگ سروش و پارمیس هوش و حافظه خرید اینترنتی آباژور