قشنگ حسابش دستمه دو هفته ست غر نزدم . یکم بگم ؟
خیلی همه چی یکنواخت شده . من آرزومه بتونم اتفاقاتی که در طول روز میفته رو بنویسم . ولی انقدر هیچ جا نمیرم و هیچ کاری نمیکنم و فقط از این واحد به اون واحد و درس و تست و درس و تست ، که هیچی حتی برای نوشتن یه مشت دری وری هم پیدا نمیکنم . بجز یک ساعت آخر هفته که با دوستم میریم بستنی فروشیِ خیابون بالایی و یه مسیری رو پیاده قدم میزنیم و انقددددر از کنکور حرف میزنیم که بترکیم . ینی حتی موضوعی بجز اینم اتفاق نمیفته که ازش حرف بزنیم . اصلا جوری شده انقدر هیچکسو نمیبینم حتی موضوعی برا غیبت کردنم پیدا نمیکنیم!!! بعد آقا . وحشتناک اینه که هنوز اردیبهشت مونده ۳۱ روز از خرداد داریم تیر . دو هفته ی تیرماه . نه اینکه بخوام نخونم و مسخره بازیای قبل . ولی نمیدونم ولی چی.
اگر آدمی بودم که راضی شده بودم به همون عکاسی آخ گفتم عکاسی . دوربینم . دوربینم خاک میخوره گوشه ی کمد . یک ماهی هست دست بهش نزدم نه پشیمون نیستم از انصرافم . حتی از انتخاب رشته و رفتن هم پشیمون نیستم علی رغم هزینه ی مالیِ الکی و زیادی که گذاشتم رو دست مامانم . چون از ترسِ ده متریِ اون خوابگاه و دانشگاه رد نشدنه که خوندم امسال .
داداشم - که چند سال ازم کوچیکتره - بهم میگه خنگی که سه ساله کنکور میدی هیچی نمیشی . نه اینکه به حرفش گوش بدما ، اگ من خنگ باشم پس این بچه یه جو عقلم تو سرش نیست . ولی میدونین که تو سال کنکور همه ی کاه ها کوه میشن و فشار و استرس میشن و .
کتاب غیر درسی . دوس دارم حالا که یکساله تقریبا مسافرت نرفتم و با این وضع گرونی مسافرتم نمیتونیم بریم دیگه ، حداقل سفرنامه بخونم دلم وا شه همونم نمیشه . هیچی نمیشه . هیچی .
نه آقا . اصلا شرایط طوریه با غر زدنم خالی نمیشم . فقط باید تحمل کنم .
ممنون که میخونین منو غرغرامو.
اگر تونستین ، اگر دوست داشتین ، برام کامنت بذارین .
خدافظ .
درباره این سایت